مفهوم شناسي اخلاق و تربيت
مفهوم شناسي اخلاق و تربيت
از اين روي، ابتدا به تعريف عناوين و اصطلاحات اساسي تحقيق، مانند: سيره، تربيت، اخلاق، معصوم و واژگان نزديک به آن، و سپس به بررسي موضوعات پژوهش مي پردازيم.
1. اخلاق
عموم لغت شناسان، «خُلق» را با واژه «خَلق» هم ريشه دانسته اند. وقتي گفته مي شود: «فلان کس خُلق زيبايي دارد»، بدين معناست که سرشت يا صفت معنوي و دروني زيبايي دارد؛ هم چنان که وقتي مي گويند: «فلان کس خَلق زيبايي دارد»، اشاره به ظاهر زيبا و اندام متناسب و هماهنگ او است.(3)
به گفته ي «راغب اصفهاني»، واژه ي «خلق» (به فتح يا ضم خ) در اصل به يک ريشه باز مي گردد؛ با اين تفاوت که «خلق» به معناي هيأت، شکل و صورت ظاهري است که انسان با چشم سر مي بيند و «خُلق» به معناي قوا، سجايا و صفات دروني که با چشم دل ديده مي شود و آثار آن در گفتار و رفتار فرد بروز مي کند.(4)
آن چه از ديدگاه اهل لغت در باب شناخت معناي «اخلاق» در خور تأمل و دقت است اين است که به نظر آنان خلق و خوي، مانند ويژگي هاي فيزيکي و جسمي ريشه در اعماق وجود انسان دارد و به آساني قابل تغيير و زوال نيستند؛ مگر با برنامه ريزي هاي درست و دقيق تربيتي و پرورشي که مربي اخلاق بتواند با نهادينه کردن فضايل اخلاقي در درون فرد، رفتارهاي زشت را به کلي از وي ريشه کن کند. بنابراين، اخلاق در نزد لغويان به معناي صفت يا ملکه اي است در نفس انسان که منشأ صدور افعال خير و شر از وي مي شود، بدون تفکر و تأمل.(5)
علماي علم اخلاق نيز معنايي نزديک به گفتار اهل لغت، براي «اخلاق» بيان کرده اند همه ي آنها بر اين امر تأکيد دارند که خلق عبارت است از ملکه(6) و هيئت خاصي که در نفس انسان رسوخ دارد(7) و مبدأ صدور رفتارهايي است که بدون تفکر و تأمل و به آساني از او صادر مي شود.(8) ملکات نفساني دو دسته اند: فطري و ذاتي که جزو سرشت آدمي است و اکتسابي که با تلاش و تمرين و عادت به دست مي آيد؛ چنان که بخيل در ابتدا با سختي چيزي را مي بخشد، اما بخشندگي در اثر تکرار، به صورت خوي و عادت او در مي آيد و به تدريج تبديل به ملکه مي شود.(9)
نکات برگرفته از تعريف اخلاق: اولاً، تأکيد بر ثبات و پايداري ملکات اخلاقي و صفات نفساني است که نسبتاً پايدارند و به آساني قابل تغيير نيستند؛(10) ثانياً، رفتارهاي اخلاقي، اعم از خوب و بد ريشه در ملکات نفساني دارد و همانند آن، به ندرت تغيير پذير است؛ ثالثاً، کلمه «اخلاق» دو کاربرد دارد: گاه به خود آن ملکات نفساني اطلاق مي شود و گاه بر نفس رفتار اخلاقي صادر شده از انسان، ولو با فکر و انديشه، در عرب عام کاربرد دوم بيشتر رايج است؛ وقتي گفته مي شود فلان کس اخلاق نيکو دارد، برداشت عمومي آن است که رفتارش نيکوست.(11)
2. تربيت
تربيت در اصطلاح، تعريف واحدي ندارد، بلکه دانشمندان هرکدام بر اساس ديدگاه خود در باب هستي شناسي، انسان شناسي، معرفت شناسي و به طور کلي فلسفه تربيتي خويش، تعريفي از تربيت ارائه داده اند. شهيد مطهري تربيت را پرورش استعدادهاي دروني بالقوه و به فعليت رساندن آن دانسته است.(17) برخي ديگر، تربيت را پرورش استعدادهاي مادي و معنوي و هدايت آن به سوي کمالاتي که خداوند در وجود آدمي قرارداده، تعريف کرده اند.(18) تعريفي نسبتاً جامع و کامل تربيت، در کتاب فقه تربيتي اين گونه آمده است: «فرايند کمک و ياري رساني به متربي براي ايجاد تغيير تدريجي در گستره زمان، در يکي از ساحت هاي بدني، ذهني، روحي و رفتاري که به واسطه عامل انسان ديگر به منظور دست يابي وي به کمال انساني و شکوفاسازي استعدادهاي او يا بازدارندگي و اصلاح صفات و رفتارهاي اوست».(19)
هر چند تعريف اخير از تربيت، نسبت به دو تعريف پيشين، جامع تر بوده و به جنبه هاي گوناگون تربيت توجه کرده است، ولي چون به اراده و تصميم متربي تصريح نشده و هم چنين فرايند تربيت را در مقام اجرا به يکي از ساحت هاي آن منوط کرده است، از اين رو در صدد هستيم تا تعريف ديگري متناسب با اهداف پژوهش ارائه دهيم که پرورش هم زمان متربي در همه ي ساحت ها را فراگيرد، نه در يکي از ابعاد تربيت. با نظر به آيات و يافته هاي انديشمندان مسلمان مي توان گفت تربيت عبارت است از: «فرايند منظم و هدفمندي که به منظور فراهم ساختن زمينه ي رشد همه جانبه متربي در ساحت هاي مختلف انجام مي گيرد؛ به گونه اي که خود وي با اراده و اختيار خويش در مسير تکامل مادي و معنوي گام بردارد و به هدف نهايي که همان تقرب به خداست، نائل گردد».
الف) ويژگي هاي تعريف
ب) کاربرد تربيت در قرآن
توجه به اين نکته لازم است که هر دو آيه به دليل قرينه حالي و کلامي، مربوط به تربيت جسماني است؛ زيرا در آيه اول، کلمه «صغيراً» و در آيه دوم، جمله «ولبثت فينا من عمرک سنين» و نيز حال دعاي ابراهيم(عليه السلام) که زمان ضعف جسمي خود را به زبان آورد و هم چنين تکبر و خودبيني فرعون که کودکي موسي(عليه السلام)را به رخش کشيد، به اين معنا اشاره دارد که منظور، پرورش جسمي است، نه تربيت روحي و معنوي که قابل حس و مشاهده نيست. بنابراين، ريشه «تربيت» در قرآن، اغلب به تربيت غير انساني نظير ربوبيت تکويني و تشريعي و زيادت و فزوني، اشاره دارد و فقط در دو مورد به معناي تربيت انساني و جسماني به کار رفته است.
تربيت، به همين هيئت، به معناي تربيت روحي و معنوي انسان در روايات بسياري به کار رفته است. از جمله امام زين العابدين(عليه السلام) در صحيفه سجاديه با زبان دعا عرض مي کند: «واعني علي علي تربيتهم و تأديبهم و برهم؛(24) [پروردگارا] مرا ياري فرما که فرزندانم را بپرورم و ادب نمايم و به آنان مهرباني کنم».
امام علي(عليه السلام) در ستايش انصار مي فرمايد: «هم والله ربوا الاسلام کما يربي الفلو(25) به خدا آنان (انصار)، اسلام را پروراندند، چنان که کره اسب از شير گرفته را پرورش مي دهند». در روايت اول تربيت به معناي تربيت معنوي انسان و در روايت دوم تربيت به معناي مطلق پرورش، اعم از مادي و معنوي و انسان و غير انسان به کار رفته است؛ چرا که در مورد اسلام رشد و نمو معنوي و در مورد دوم (کره اسب) پرورش مادي و جسمي مراد است؛ يعني انصار پيامبر(صلي الله عليه و آله) کساني بودند که با تلاش و جهاد و مبارزه شان، زمينه ي رشد و پيشرفت اسلام را فراهم ساختند.
پي نوشت ها :
1. آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر، واژه «خلق».
2. لسان العرب، ج10، ص373؛ مجمع البحرين، ج5، ص156.
3. تاج العروس من جواهر القاموس، ج6، ص337؛ لسان العرب، ج4، ص194.
4. مفردات الفاظ القرآن، واژه «خلق».
5. المعجم الوسيط، واژه «خلق».
6. تهذيب الاخلاق، ص36.
7. اخلاق حسنه، ص9.
8. دو رساله در اخلاق، باب 2، ص20.
9. بحارالانوار، ج67، باب 59، ص372(ذيل حديث 18).
10. جامع السعادات، ج1، ص26.
11. دروس فلسفه اخلاق، ص9.
12. لسان العرب (ماده ربو).
13. المفردات في غرايب القرآن، (ماده رب).
14. التحقيق في کلمات القرآن الکريم، ج4، ص18(ماده ربّ).
15. همان.
16. التحقيق في کلمات القرآن الکريم، ج4، ص18(ماده ربّ).
17. تعليم و تربيت در اسلام، ص6.
18. پژوهشي در تعليم و تربيت اسلامي، ص11.
19. فقه تربيتي، ج1، ص28.
20. مواردي که اين ماده درباره خداي تعالي به کار رفته نظير: رب العالمين، ربي، ربکم، ربنا....
21. مواردي که ماده مذکور در مورد ربا به کار رفته است، مانند: من ربا ليربوا، ربوه، ربا....
22. اسراء، آيه ي 24.
23. شعرا، آيه ي 18.
24. صحيفه سجاديه، ص 138.
25. نهج البلاغه، حکمت 465.
/ع
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}